![]() |
||||||
کیمیا |
||||||
|
مست و هوشیار
محـتسب مسـتی بـه ره دیـد و گریبانـش گــرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت: جـرم راه رفتن نیـست، ره هـموار نیست
گفت: میباید تــو را تـا خانهء قاضــی بـرم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیـک است والی را سـرای آنجـا شویم
گفت: والی از کـجـا در خـانهء خمـار نیـست؟
گفت: تا داروغـه را گـوییـم در مسـجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مـردم بـدکار نیــست
گفت: دینـاری بـده پنهـان و خـود را وارهـان
گفت: کار شرع، کار درهم و دیــنـار نیست
گفت: از بهر غرامت جـامه ات بیـــرون کـنم
گفت: پوسیده است، جز نقشی ز پودوتار نیست
گفت: آگـه نیستی کز سـر درافـتـادت کــلاه
گفت: در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی زان چنیـن بیخود شدی
گفت: ای بیهــوده گو، حرف کم و بسیـار نیـست
گفت: باید حــد زند، هشیـــار مـردم مـست را
گفت: هشیاری بیار اینجا کســـی هشیار نیست
پروین اعتصامی
[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]
تعداد بازدید:21222 |
||
امروز:0 دیروز :2 |
||
درباره خودم |
||
لوگوی خودم |
||
|
||
لینک دوستان |
||
آرشیو |
||
اشتراک |
||
|
||
وضعیت من در یاهو |
||